گل سرخ

محبت

گل سرخ

محبت

مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی …؟
جواب داد : گذشتم …

پاییز تون مبارک

حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت ......... ، حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز،یک پاییز خوشرنگ ،به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد ...................... توی کوچه و پس کوچه هایش بغض نباشد ..............، پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازد .... یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد،میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشد نه ازدرد. نه از زخم نه از جنگ نه از فقر،به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد.... به امید صلح... به امید عشق.... به امید شیرین ترین لبخند ها.... پاییز تون مبارک

گنجشک

حضرت سلیمان (علیه السلام) گنجشکى را دید که به ماده خود مى گوید:
- چرا از من اطاعت نمى کنى و خواسته هایم را به جا نمى آورى؟
اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود خواست و پرسید:
چگونه مى توانى چنین کارى بزرگى را انجام دهى؟
گنجشک پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد
و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از این گونه حرفها مى زند. گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد.
سلیمان از گنجشک ماده پرسید:
- چرا از همسرت اطاعت نمى کنى در صورتى که او تو را دوست مى دارد؟
گنجشک ماده پاسخ داد:یا رسول الله! او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر ازمن به دیگرى نیز مهر و محبت مى ورزد.
سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید که به گریه افتاد و سخت گریست.
آن گاه چهل روز از مردم کناره گیرى نمود و پیوسته از خداوند مى خواست علاقه دیگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.

منبع: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 14، ص
95

"یاعلی"

ننه هروقت که می خواست از روی زمین بلند شه و وایسته،
دست دیوار رو می گرفت و می گفت: "یاعلی"
من به شوخی می گفتم بله ننه با من بودی؟
می گفت: نه ننه اون "علی" اصلی رو صدا می کنم، تو "علی" بدلی هستی.
چندسالی میشه که دست دیوار عطر دست ننه رو بو نکرده
اما، طنین صدای ننه همیشه وقتی که می خوام بلند بشم توی گوشمه که میگه:
"یاعلی"

من دلم کودکیمو میخواااااااااااد.......

در پاییز هَوا کَم کَم سرد می شود.
در پاییز برگ بیشتر درخت ها زرد می شود.
در پاییز برگ های زرد درخت ها می ریزد.
بسیاری از کشاورزان در پاییز گندم و جو می کارند.
مهر و آبان و آذر ماه های فصل پاییز است.

من دلم کودکیمو میخواااااااااااد.......

بوی پاییز

جاذبه سیب آدم را به زمین زد
و
جاذبه زمین سیب را !
فرقی نمی کند ;
سقوط سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای
غیر از خداست

«فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا»

«فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا»
♥•٠·˙
«فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا»
♥•٠·˙
غنچه از خواب پرید،
و گلی تازه شکفت،
خار خندید و بدو گفت سلام،
و جوابی نشنید ...

خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت،
گل چه زیبا شده بود ...

دست بی رحمی نزدیک آمد ...گ
گل سراسیمه زِ وحشت افسرد،
لیک آن خار در آن دست خلید ...
و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید،
گل صمیمانه به او گفت سلام ...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود ...

پی نوشت ها:
┘◄ تفسیر ادبی آیه ۵ سوره مبارکه "انشراح"، داستان همنوایی رنجهای زندگی با خوشی های آن: «فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا» ، گل بی خار کجاست؟!

┘◄ شعر از "عظیم صاحب کرم"

 و گلی تازه شکفت،
خار خندید و بدو گفت سلام،
و جوابی نشنید ...

خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت،
گل چه زیبا شده بود ...

دست بی رحمی نزدیک آمد ...گ
گل سراسیمه زِ وحشت افسرد،
لیک آن خار در آن دست خلید ...
و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید،
گل صمیمانه به او گفت سلام ...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود ...

پی نوشت ها:
┘◄ تفسیر ادبی آیه ۵ سوره مبارکه "انشراح"، داستان همنوایی رنجهای زندگی با خوشی های آن: «فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا» ، گل بی خار کجاست؟!

┘◄ شعر از "عظیم صاحب کرم"

خوش آن که ره عشق بتی پیماید

خوش آن که ره عشق بتی پیماید

برخاک رهش روی ارادت ساید

یک سو نظرش که غیر پیدا نشود

دل در طرفی که یار کی می‌آید

فلک را گو که ما دیریست خصمیم

فلک را گو که ما دیریست خصمیم

ز دستش هر چه آید وا، ندارد

محبت داند و با ما نداند

مروت دارد و با ما ندارد

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای، تحویل دهی

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای، تحویل دهی

خواه با فرزندی خوب

خواه با باغچه ای سرسبز

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی

و اینکه بدانی

حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است

این یعنی تو موفق شده ای …

خدا (تنها )عشق (من)


خدا (تنها )عشق (من)
خراب می کنم ...همه ی پله ها را...

به تماشایم ایستاده ای

لجباز شده ام

صدا می زنی بی من کجا می روی؟

تلخ می شوم و دلگیر

آرام در گوشم میخوانی:

میخواهند عشقمان را از تو بگیرند بفهم

الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین

خسته میشوم از خطاهایم ...

دلتنگ میشوم برای مهربانی هایت

سرم را به پناه تو میسپارم

سبحان ربی الاعلی و بحمده

آرام میشوم عشق من ...

امام علی(ع) می فرماید:
«السرور یبسط النفس و یثیر النشاط»؛
شادی نفس را می گشاید و نشاط را بر می انگیزاند.
شادی و نشاط، یکی از نیازها و ضرورت‌های فطری در زندگی هر انسان است
و بدون آن افسردگی، خمودگی و عدم انگیزه و ... بر انسان و جامعه حاکم می شود.

کـــدام شهیـــد ماه عسل رفت جبهه ؟ !

کـــدام شهیـــد ماه عسل رفت جبهه ؟ !
♥•٠·˙
امــــام کــــه عقـــدشـــان را خـــوانـــد ،
پـــول مختـــصری بهشــــــان داد، کــه بـــرونــد مشهــد .

پـــول را داده بـــود بــه حاج احمــد آقــا !
گفتـــه بود : « جنــگ تمــوم بشـــه ، زیــارت هــم میریــم . »
بــا خانــمش دوتــایی رفتنـــد اهواز !

┘◄ شهید حسین خرازی، فـــرمانـــده لشگر 14 امام حسین ( ع )

خدایا !

خدایا !

خدایا چگونه تو را بخوانم درحالی که من، من هستم
(با این همه گناه ومعصیت)
و چگونه از رحمت تو نا امید شوم درحالی که تو، تو هستی
(با آن همه لطف ورحمت)
خدایا تو آنچنانی که من می خواهم
مرا نیز چنان کن که تومی خواهی

خالــق ، مرا شاعـــر ، تـــو را شعـــر آفریده
چشمت دو بیتی؛... لب، غزل؛ ....مویت قصیده
دارد قشــون آبــی چشمت می آید
روسی برای پارسی لشگر کشیده!
اول صدایت می کشد نازک دلان را
چون سوت موشک بین شهری جنگ دیده!
کام یکـــی از عاشقانت را برآور
یک لب مکیده بهتر از صد لب گزیده!
حـق می دهد بر مکــر و نیرنگ زلیخـــا
هرکس به عمرش قصه ی یوسف شنیده
یک روز می آیی تو هم مثل ثریا
در پیریِ یک شهریارِ قد خمیده..

عارفی را دیدند

عارفی را دیدند
مشعلی و جام آبی به دست، پرسیدند:
کجا میروی؟ گفت:
می روم با آتش، بهشت را بسوزانم
و با آب جهنم را خاموش کنم
تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند
نه به خاطر
عیاشی در بهشت و ترس از جهنم..!!

وقتی مورچه باعث مسلمان شدن دانشمند غربی می شود...


وقتی مورچه باعث مسلمان شدن دانشمند غربی می شود...
˙·٠•♥•٠·˙´´˙·٠•♥•٠·˙ ♠ ˙·٠•♥•٠·˙`´˙·٠•♥•٠·˙

تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!.

لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید :پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند

(لایحطمنکم)
در حالی که:
این کلمه با مصدر (تحطیم = خرد شدن شیشه) در زبان عربی فقط در مورد #شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!
پس این اشکالی است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!

بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که:بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهد.

و با کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود.