گل سرخ

محبت

گل سرخ

محبت

دوست خوب

تنفس : شروع زندگیست ،
عشق : قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب : قلب زندگیست

عمرها وفصل ها می گذرد

اقا جان عمرها وفصل ها می گذرد اما جمال تو بر ما پنهان است
می شود این چشهای آلوده ام روزی جمال معصوم ومهربانت را ببیند.
چه زیبا سروده آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی(ره) در مقام توسل به شما:
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

پس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست
جان ها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیّر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم

ای بسته به زنجیر تو دل های محبّان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحر گه ندمیدیم

ای حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کَجَت، راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
...................................
جهت تعجیل در امر ظهورش عهد ببندیم یه گناه از گناهانمان را حذف نماییم.

مـحـرمـــ…

حـال خـوب یـعـنـی:
مـحـرمـــ…

بـوی بـغـضـــ…
بـوی پـیـراهـن مـشـکـیـــ…
بـوی پـرچـم سـیـاهـــ…
بـوی تـبـل و دوقـلـــ…
بـوی اسـپنـد
بـوی روضـہ ی 3سالـهـــ…
بـوی گـریـهـــ…
بـوی لـعـن های پـشـت عـلامـتـــ…
بـوی فـریـاد یـا♥ابـاالـفـضـلـــ…
بـوی فـریـاد یـا♥حـسـیـنـــ

خود بودن

سخت‌ترین نبردی که در عمرتان خواهید داشت،

نبرد برای خود بودن است ...

بهشت

می دونید بهشت کجاست !؟
یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که دوستش داری ...

تار و پود مادر

تار و پود مادر را...
با مهربانی بافته اند...

کوه مقاومت و ایستادگی

کوه مقاومت و ایستادگی

او چون کوه مقاوم و صبور بود با شجاعت تمام ، مشکلات و خطرهای بزرگی را که دشمن برای اسیران کربلا به بار آورده بود، خنثی کرد.....

صبر و ثبات شگفت‌انگیز حضرت زینب سلام‌الله‌علیها همگان را به اعجاب واداشته است زیرا از پنج سالگی برای او، مصایب جانکاه یکی پس از دیگری شروع شد، ولی ایشان در برابر همه این مصیبتها، قامت برافراشت و صبر کرد.

خوش به حال باد

خوش به حال باد

گونه هایت را لمس می کند

و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند

تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...

حسین و کربلا را دوست دارم

نوای نینوا را دوست دارم

صدای آشنا را دوست دارم

اگر جام بلا از چشم یار است

من این جام بلا را دوست دارم

دعا یعنی تکلّم با خداوند

تکلّم با خدا را دوست دارم

اگر چه خارم و از خار کمتر

گل باغ وفا را دوست دارم

محبّت را عجب، حال و هوایی ست

من این حال و هوا را دوست دارم

نمی دانم کی ام آن قدر دانم

علیّ مرتضی را دوست دارم

خدا می داند، ای آل محمّد!

که من تنها شما را دوست دارم

چو ممزوج است با عطر حسینی

نسیم نینوا را دوست دارم

خدایا روز محشر باش شاهد

حسین و کربلا را دوست دارم

شود "میثم" که مولایت بگوید

که این بی دست و پا را دوست دارم؟

...کاش................

ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ؟؟؟!!! ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ...ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ‚ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﺴﺘﻦ...
ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺸﻘﯽ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮ...
ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﺁﻥ ﺩﻭ ﭘﺮﺳﺘﻮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ،ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ...
ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭﯼ...ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮ...کاش................

باران

باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود...راه می افتم بدون چتر ...من بغض می کنم اسمان گریه

خیر

امام صادق ع:
خداوند در حدیث قدسی می فرماید :بنده ی مومنم را به هر طرف بگردانم برایش خیر است .(خیرش در همان طرف است
)

پیرم

پیرم و گاهی دلم ، یاد جوانی می کند ..

باز هم متولد خواهم شد
در کمین لحظه ای هستم ..

زندگی کن

زندگی کن ،بدون تظاهر...
عشق بورز بدون وابستگی...
گوش بسپار بدون قضاوت...
و سخن بگو بدون رنجاندن...

باران‌

حیاط خیس باران‌ خورده شب تا صبح نماز آب می‌خواند...!!!

چون باران باش !

چون باران باش !

آنچنان نرم و مداوم ببار

تا باعث شکوفایی گردی

بدون آنکه ریشه ها را از جای در آوری....

درخت انار

لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد، گل داد. سرخ سرخ

گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.

انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.


کافی است انار دلت ترک بخورد.

صبحِ ستاره باران ..

صبحِ ستاره باران ..

ای مهربان تر از برگ ، در بوسه های باران !
بیداری ستاره در چشم جویباران

آئینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت ، صبحِ ستاره باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها بر انگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز !
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

گفتی : " به روزگاری مهری نشسته " گفتم :
بیرون نمی توان کرد " حتّی " به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ، ای آشنا مپرهیز !
زین عاشق پشیمان ، سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه ی محبت ، بعد از من و تو مانَد

تا در زمانه باقیست آواز باد و باران ..

" محمد رضا شفیعی کدکنی "