گل سرخ

محبت

گل سرخ

محبت


عضی روزها هوایی خانه کودکی هایم می شوم..
دلم برای حیاطی که نیست… مادربزرگی که نیست..
برای بوته یاس و درخت شمشاد و آب و جاروهای بعد از ظهرها تنگ می شود…

می روم محله قدیمی… دست میکشم به روی دیوار.
.. و قدم میزنم در پیاده رو خانه مان ……
که دیگر نیست…
سرم را بلند می کنم شاید مادرم پشت پنجره بیاید..
. شاید برایم گوجه سبز… زالزالک خریده باشد…انار دانه کرده باشد… شاید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.